چرا بعضیها فکر میکنند مذهبیها خوشحال نیستند و کافیشاپ نمیروند و ...؟
چرا فکر میکنند زندگی را برای خودشان کوفت کردهاند؟!
چرا فکر میکنند حلال خدا را برای خودشان حرام کردهاند؟!!
چرا فکر میکنند از عشق و علاقه و لایک زدن مطلبهای عاشقانه میترسند یا خجالت میکشند یا ... ؟
باور کنید اصلا اینطور نیست.
لطفا باور کنید که آنها هم دل دارند، خوبش را هم دارند!
فقط گاهی لزومی نمیبینند هرچیزی که در دلشان هست را برای هرکسی رو بکنند.
باشه؟
نویسنده » خطخطی » ساعت 10:43 عصر روز یکشنبه 88 آبان 17
همچین شبی؛
یکیشون کربوبلاست.
اون یکی پیش امام رضا (علیهالسلام).
اون هم رفته پاپوس حضرت معصومه (سلام الله علیها).
خدایا؛
"من" اینجا چهکار میکنم؟!
.: رضای خــــــدا در رضای رضــــاست
رضا گر ز ما شد رضا، حق رضاست!
نویسنده » خطخطی » ساعت 8:17 عصر روز پنج شنبه 88 آبان 7
"قدر قطرههای آب را مثل لحظههای عمرتان بدانید!"
جملهی روی یک بنر تبلیغاتی بود.
ناخودآگاه خندهام گرفت.
اگر قرار باشد به این حرف جناب شهرداری گوش کنم، باید تمام شیرهای آب خانه را تا آخر باز کنم؛
آن هم در تمام طول روز!
جناب شهرداری گویا نمیداند که همین یک جملهاش چقدر میتواند ضد تبلیغ باشد!
نویسنده » خطخطی » ساعت 12:36 عصر روز سه شنبه 88 آبان 5
کاش میفهمیدم که در حال حاضر؛
"درس خواندن" هم
برایـم واجب شده.
مثل همان "امر به معروف و نهی از منکر"!
مشکل اصلی بابت پاییدن بیرون و از یاد بردن درون است.
گویا از یاد بردهام امر و نهی را.
دل مرده را با درس و کتاب باید زنده کرد این روزها.
عمل به وظیفهی اصلی، مثل خوردن زهر است!
کاش پس کلّهام بزند خدا.
نویسنده » خطخطی » ساعت 5:4 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 23
فکر میکنی چقدر بتونی تنهایی رو تحمل کنی؟
اینکه هیچ کس دردت رو نفهمه.
اینکه کسی نباشه تا بتونی براش درد دلت رو بگی.
اینکه مثل علی علیهالسلام چاه رو محرمتر بدونی.
اینکه همه مدام بهت بگن دوستت دارن و مدام توی عمل، حرفشون رو نقض کنن.
یک ساعت؟
یک روز؟
یک هفته؟
یک ماه؟
یک سال؟
به نظرت امام زمان علیهالسلام هزار و اندی سال رو چطوری گذروندهاند؟
خیلی درد داره.
وای به حال کسی مثل من!
نویسنده » خطخطی » ساعت 8:0 عصر روز سه شنبه 88 مهر 14
ده پانزده سال پیش، وقتی صدای خروس همسایه خواب ناز جمعه صبحها را میریخت به هم، دلم میخواست بروم و گردنش را فشار بدهم و خفهاش کنم!
اما امروز حسرت همان روزها را میخورم؛
وقتی که میبینم صدای دلخراش یک سگ، شب و روز را زهرمان کرده است.
وقتی میبینم زنی را که گویا با کمال افتخار، میمون لباسصورتی چندشآوری را بغل کرده و به صورتش نگاه میکند و بهـش لبخند میزند. انگار که بچهاش را بغل گرفته!
وقتی که به وضوح میبینم نفوذ تهاجم فرهنگی را در خانههای ما به اصطلاح مسلمانها.
وقتی میبینم من و امثال من، هنوز هم دستهایمان را روی هم گذاشتهایم و فقط نظارهگریم.
نویسنده » خطخطی » ساعت 4:45 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9
در میان خانوادهاش افتاده؛
با چشم خود میبیند،
و با گوش میشنود.
با عقل درست میاندیشد که عمرش را چطور تباه کرده،
و روزگارش را چگونه سپری؟
به یاد ثروتهایی که جمع کرده میافتد.
همان ثروتهایی که در جمعآوری آنها چشم بر هم گذاشته؛
و از حلال و حرام و شبههناک گرد آورده.
تا آنکه گوشش مانند زبانش از کار میافتد.
در میان خانوادهاش افتاده.
نه میتواند سخن بگوید و نه با گوش بشنود.
پیوسته به صورت آنها نگاه میکند و حرکات زبانشان را میبیند اما؛
صدای کلمات آنان را نمیشنود.
مرگ تمام وجودش را فرا میگیرد.
چشمش نیز مانند گوشش از کار میافتد،
و روح از بدن او خارج میشود.
چون مرداری در بین خانوادهی خویش بر زمین میماند که از نشستن در کنار او وحشت دارند!
سپس او را به سوی منزلگاهش در درون زمین میبرند،
و به دست عملش میسپارند،
و برای همیشه از دیدارش چشم میپوشند... .
.: نهجالبلاغه - بخشهایی از خطبهی صد و نهـم.
قشنگتر از این نمیشد آن لحظات را توصیف کرد.
حتما باید علیای باشد برای آگاهی دادن به ما جاهلان.
نویسنده » خطخطی » ساعت 3:15 عصر روز یکشنبه 88 مهر 5
و الله الله فی الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم فی سبیل الله.
لا تترکوا الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر فیولی علیکم أشرارکم، ثم تدعون فلا یستجاب لکم.
خدا را! خدا را! دربارهی جهاد با اموال و جانها و زبانهای خویش در راه خدا.
امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که بدهای شما برتان مسلط میشوند. آنگاه هرچه خدا را بخوانید جواب ندهد! *
فقط چند سال بعد؛
در چنین روزی،
قرآن نازلشده،
دوباره به آسمانها بالا رفت.
اینبار؛
"قرآن ناطق".
* نهجالبلاغه - نامه 47 - از آخرین کلامهای خورشید
نویسنده » خطخطی » ساعت 10:39 عصر روز پنج شنبه 88 شهریور 19
- میخواهم به تو نزدیک شوم.
- «قُرْبی لِمَن اسْتَیْقَظ لیلةَ القَدر»
- رحمتت را میخواهم.
- «رَحمتی لِمَنْ رَحِمَ الْمساکینَ لیلةَ القَدر»
- عبور از صراط ؛
- اگر میخواهی از پل صراط بگذری، «تَصدّقَ بِصدقة فی اللّیلةِ القَدر».
- بهشت ؛
- «لِمَنْ سبَّحَ تَسبیحَةً فی لیلةِ القَدر»
- نجات از دوزخ ؛
- «لِمَن اسْتَغفرَ فی لیلَةِ القَدر»
- رضای تو ؛
- رضای من این است که شب قدر نماز بخوانی.
همه چیز است و شب قدر.
کوتاهی خودمان را گردن خدا نیندازیم!
.: مناجات موسای نبی علیهالسلام با معبود.
.: بحار الانوار، جلد نود و پنجـم، صفحهی صد و چهل و پنجـم.
.: این روزها بیابان هم تشنهی باران است!
نویسنده » خطخطی » ساعت 6:15 عصر روز سه شنبه 88 شهریور 17
دیروز حدیثی خواندم در وصف مردمان آخرالزمان:
"لا یعبدون الله الّا فی شهر رمضان".
به نظرم منظورش این دوره و مخاطبانش هم ما باشیم!
هرچند که خیلیهامان از همین ماه هم، جز گرسنگی و تشنگی چیزی بیرون نمیبریم!
نویسنده » خطخطی » ساعت 7:15 صبح روز یکشنبه 88 شهریور 15