سفارش تبلیغ
صبا ویژن









درباره من

خط‏‌خطی
این‌جا دفتر مشق منه! دارم تمرین می‏‌کنم. می‏‌خوام اینقدر خط‏‌خطی‏ بکنم تا یاد بگیرم. اگر خیلی بد‏خط بود، شما لطفا خوش‏‌خط بخونید! مهم خبر این‌که "فرج نزدیک است!"

خط‌خطی اینجاست!


آرشیو وبلاگ
بهار 1387
تابستان 1387
پاییز 1387
زمستان 1387
بهار 1388
تابستان 1388
پاییز 1388
زمستان 1388
بهار 1389
تابستان 1389
پاییز 1389
زمستان 1389
بهار 1390
تابستان 1390
زمستان 1390
بهار 1391


لینک‌های روزانه
روزِ پشیمانی [38]
باور نداری از تنور خولی بپرس! [31]
روضه‌ای برای آن نور [19]
آزادی از نوع غربی‌ش! [21]
طعم انتظار در صفحات زندگی [32]
دعا و توسل عمومی جهت تعجیل ظهور حضرت [15]
ویژه‌نامه / چهل توشه برای راه [134]
شهید همت قهرمان من است [73]
مهجور [57]
پیامبری از خودتان [39]
ببخش سرباز... [63]
رفتم دویست تا دروغ گفتم و برگشتم! [67]
از بلاگ تا پلاک 5 [114]
تصاویر ماهواره‏ای [136]
حرمت‏شکنان عاشورا را شناسایی کنید. [344]
[آرشیو(32)]


لوگوی دوستان



لینک دوستان
گاه رهایی
دریای دل
رمز دشمن شناسی
تلخندک
شب گرد
میوه ممنوعه
بهارنارنج
نم نمک
رنگ آه
ذهن نوشت
من و چادرم
انتهای یک جاده
اسکالپل
نقـاش فقیـر
آقا مهدی
طعم عسل
مشترک مورد ‌نظر
هل اتی علی الانسان
آب یعنی ماهی
حتی بیشتر ...
تا او
صفحه بیست و یک
روضـه
امام خامنه‌ای
شهر حدیث
برای یار
ادواردو
اسلام دنیا را فتح خواهد کرد
عروة الوثقی


لوگوی وبلاگ





آمار  بازدید
بازدید کل :382493
بازدید امروز : 380
خروجی وبلاگ
 RSS 



میهمانی خصوصی!

در حرم را ساعت 6:00 عصر می‌بستند.
ساعت 5:00 رسیدیم هتل.
سریع وسایل‌ها را گذاشتیم و رفتیم طرف حرم.
در راه خانم و آقایی ایرانی که از کنارمان می‏‌گذشتند، گفتند "اگر دارید می‌رید حرم، برگردید که درها رو بسته‌اند!"
گفتیم عیبی ندارد، می‌رویم و از پشت در، سلام می‌دهیم و برمی‌گردیم.
می‌دانستم لطف و کرم بی‌نهایتشان را، با چشم هم دیدم.
با هزار خواهش و التماس به حضرتش، جور شد رفتیم داخل.
نیم‌ساعتی آنجا بودیم.
ما چندنفر و حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها.
از زیباترین خاطرات سفر بود.
یک میهمانی کاملا خصوصی!

 ضریح حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 12:6 عصر روز پنج شنبه 87 آذر 28

لبنان، سرزمین مقاومت

آن‌جاست که می‌فهمی قدرت حزب‌‏الله را.
لبنان را می‏‌گویم.
هرجایی و هرکسی را با هر تیپ و قیافه‏‌ای می‏‌توانی ببینی که به یک طریقی دم از مقاومت و حزب‏‌الله می‏‌زند.
آن بنر تبلیغاتی با عکسی از مجتمع بزرگ و زیبایی که در جنگ 33 روزه تخریب شده، همراه با جمله‏‌ای زیباتر به زبان عربی: "سَابنیکَ أجْمَلَ مِمّا کُنْتَ؛ تو را خواهم‏‌ساخت زیباتر از آنچه بوده‏‌ای!"
آن زن مسیحی که بلوزی زرد رنگ با آرم حزب‏‌الله پوشیده.
آن پسربچه‌ی بازیگوش که تا تو را می‏‌بیند دست از توپ‏‌بازی برداشته، نزدیکت می‌آید و بریده‌بریده نام سید مقاومت را زمزمه می‏‌کند و عشقش را به او نشان می‏‌دهد!
پرچم زیبای حزب‏‌الله که تقریبا روی دیوار هر ساختمانی خودنمایی می‏‌کند.
دیوارهای سوراخ‏‌سوراخ با شیشه‏‌های شکسته‏ که حالا شده‏‌اند نماد مقاومت در گوشه و کنار این سرزمین.
عکس شهیدی که مادری بغل گرفته، می‌بوسد و بر چشم می‌گذارد و پشت‌سرهم می‏‌گوید "نفدیک ‌یا حسین".
آن‌جاست که به‌یقین ‌می‏‌رسی لبنان سرزمین مقاومت است.
سرزمین جهاد و ایثار.
شاید به همین‌خاطر هم آنجا را هم‌چو وطن می‌دانی و این‌قدر احساس آرامش می‏‌کنی.
چون می‏‌دانی آنها نیز افرادی هستند مثل تو، عاشق و حامی دین و رهبر و ولایت؛ تا ابد.
ان‏شاءالله.



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 2:40 عصر روز جمعه 87 آذر 22

دیروز، امروز، فردا

دیروز؛
امام خمینی رحمة‌الله‌علیه:
اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود. (1)

 

امروز؛
ایهود اولمرت:
ایده‌ی اسرائیل بزرگ [از نیل تا فرات] دیگر از بین رفته است و هر کس هنوز در این خصوص فکر می‌کند و از آن سخن می‌گوید در توهّم به سر می‌برد.(2) 

  

فردا؛
رسانه‌‏های خبری دنیا:
دولت غاصب اسرائیل به دست قدرتمند آزادگان جهان، برای همیشه از صفحه روزگار محو شد!

 

پی‌‏نوشت:
1- صحیفه‌ی امام خمینی رحمة‌الله‌علیه، جلد شانزده‌م، صفحه چهارصد و نود.
2- متن کامل خبر.



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 1:12 عصر روز جمعه 87 آذر 8

لطف کنید و فعلا نیایید!

"امام زمان، سلام.
من شما رو خیلی دوست دارم.
اما یه خواهش؛
اگر ممکنه لطف کنید و فعلا نیایید!
ببخشیدا؛ آخه می‏‌دونید چرا؟
می‏‌گن وقتی می‏‌آیید خیلی‏‌ها رو از دم تیغ می‏‌گذرونید و جوی خون راه می‏‌اندازید.
و من مطمئنا یکی از اون خیلی‏‌هام!!
آخه خیلی بدم، پر از گناهم. بارها و بارها شما رو از خودم رنجوندم.
در عین حال دوست هم ندارم حالا بمیرم، تازه اول جوونیمه!
پس لطف کنید و فعلا نیایید!"

شاید باور نکنید، اما این‏ها صحبت‏ یکی از نوجوان‌‏های شهر ماست.
بعضی افراد از ترس این‏‌که مبادا چنین بلایی! سرشان بیاید، برای ظهور امام زمان علیه‏‌السلام دعا که نمی‏‌کنند هیچ، با کارها و حرف‏هایشان برعکس هم عمل می‏‌نمایند.
متاسفانه ما را همیشه از غضب حضرت مهدی علیه‏‌السلام ترسانده‏‌اند و به‌ناحق تنها سمبل محبت واقعی را برای‌مان موجودی ترسناک کرده‏‌اند.
واقعا، اگر این سخنان از ذهن و دلمان پاک نشود چطور می‏‌توانیم محبت واسعه‌ی مهدی علیه‏‌السلام را درک و در مقابل به ایشان بذل محبت کنیم، که همه‏‌مان خوب می‏‌دانیم اگر محبتش در دلمان رسوخ کرده‏‌بود، هرگز به‏‌سمت گناه و ظلم و بیگانه‏‌پرستی و خودخواهی و ... سر نمی‌چرخاندیم.

تو خود حدیث مفصل...



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 10:20 عصر روز شنبه 87 آبان 25

معجزه ی باران

امروز برای مدتی باران بارید.
به قول دوست عزیزی، خدا هم چندبار عکس بافلش ازمون گرفت!
بعد از باران، هوا خیلی تمیز شد.
خاک‌‏های چندماه مانده روی زمین شسته‏‌شدند.
دوباره می‏‌توانستی سبزی درخت‏ها را حس کنی.
آسمان هم ‏غبارهاش ازبین‌رفت و صاف صاف شد.
انگار  که تازه الآن داری می‏‌فهمی که ماه، چقدر نورانی‏ست!
عجب قدرتی دارد باران.
چشم‏‌ها هم وقتی بارانی شوند همین‏‌طورند.
وقتی دلت ابری شود، فقط باران می‏‌تواند غبارش را از بین ‌ببرد.
وقتی هم که بارید،
تازه می‏‌فهمی هوای دلت چقدر ناپاک و آلوده بوده،
و زمین روحت چقدر گناه‏‌آلود!
وقتی که بارید،
تازه می‏‌فهمی خدا چه‌قدر به‌ت نزدیک بوده و تو چقدر از او دور!



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 6:57 عصر روز جمعه 87 آبان 17

خدایا؛ فرج آقامون را برسان...

وقتی صحبت‏های آیت‏‌الله ناصری درباره فرج امام زمان(علیه‏‌السلام) را شنیدم، منقلب شدم.
تازه یادم آمد چندوقتی ‌هست که حضرت را از ته دل صدا نزده‏‌ام.
چندوقتی ‌هست که از ته دل برای فرج دعا نکرده‏‌ام.
هرچه بوده، زبانی بوده!
از خودم بدم آمد.
از عمق وجود دعا می‏‌کنم:
دم غروبه، صدای قرآن توی آسمون پیچیده، باد هم داره می‏‌وزه...
خدایا؛
فرج آقامون را برسان.*

* از سخنان آیت‌الله ناصری.



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 6:0 عصر روز جمعه 87 مهر 19


نویسنده » خط‌خطی » ساعت 9:18 عصر روز چهارشنبه 87 مهر 17

مهمانی تمام شد

مهمانی تمام شد.
ما ماندیم و یک دل، که آن را از غذاهای دل‌چسب و شیرین این مهمانی، برای لااقل یک‌سال پرکرده‏‌ایم! ان‌شاء‌الله.
البته هر کدام‌مان "قدر" گنجایش دل‏هامان.

یادش بخیر؛
چه روز خوبی بود، آن‌روز که بی‌سحری مهمانت شدم. شاید دلت برایم سوخت و ...
چه شبی بود، آن شب که دلم برایت تنگ شده‏‌بود و خودت به داد دلم رسیدی!
چه شیرین‌سفری بود. سفر از برون به درون.
چه هجران زیبایی. هجرت از فرود به فراز.
وقتی اوج گرفتم، تازه فهمیدم که در اوج، چه چیزها که می‏‌شود دید و من تا آن‏‌روز ندیده‏‌بودم!
آن موقع بود که فهمیدم یک‌عمر، مدت کمی نبوده برای تنفس در سیاهی‏‌ها!

مهمانی تمام شد.
اما؛
لطف و کرمت، تمام‏‌شدنی نیست.
و این منم که باید پاک شوم و این‌همه احسان را یک‌جا ببینم.
خداوند، بابت همه‏‌چیز ممنونتم.

.: عید فطــر آمد و ماه رمضان گشت تمام
                                                  ای خوش آن بنده که اندر رمضان‌ست مدام



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 11:53 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 10

خاک ظلم زده فلسطین

فلسطین!پیروزی نزدیک است!
ای مظلوم؛
نمی‏دانم خاکت چه داشت؛
نمی‌دانم خاکت چه داشت که پیروان تورات و تلمود تو را اینگونه ویرانه، طلب کردند.
نمی‌دانم خاکت چه داشت که گوساله‌پرستان دنیاطلب، بی‌شرمانه کودکانت را یتیم، مادرانت را بیوه و پدرانت را آواره کردند.
نمی‌دانم خاکت چه داشت که روزی بر تو نمی‌گذرد مگر‌ آنکه اشکی را بر گونه‌ای لغزان ببینی.
نمی‌دانم خاکت چه داشت که با اشک کودکانت گِل شد و سنگ، همان سلاح امروز مردمانت.
نمی‌دانم خاکت چه داشت که این زقّوم تلخ شجره‌ی خبیثه‌ی شرک، برَت چنگ انداخت و نابودی‌ات را خواهان‌شد.
فقط این را می‌دانم که بالأخره روزی تو را آزاد و سربلند خواهیم‌دید.
روزی که دیگر نه اسرائیلی در کار است و نه هیچ ظالم دیگری.

 

تو نیز منتظر باش...

 



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 9:22 عصر روز پنج شنبه 87 مهر 4

فقط برای یادآوری!

این روزها صحبت از اهمیت شب‏های قدر، زیاد شنیده‏‌ایم.
محض یادآوری؛
شب بیست‌وسوم رمضان، از دو شب دیگر مجرب‏تر است.
شب تصویب بودجه یک سال دل!
و این بودجه به دست مبارک امام‌زمان علیه‏‌السلام، به تصویب می‏‌رسد!
امشب، ما میهمانیم و ایشان میزبان.
تشکر و دعا یادمان نرود ای‌کاش.

اللّهم عجّل فرجَه...



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 7:12 عصر روز سه شنبه 87 مهر 2

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
کلیه‌ی حقوق متعلق به وبلاگ صفحات خط‌خطی می‌باشد.