سفارش تبلیغ
صبا ویژن









درباره من

خط‏‌خطی
این‌جا دفتر مشق منه! دارم تمرین می‏‌کنم. می‏‌خوام اینقدر خط‏‌خطی‏ بکنم تا یاد بگیرم. اگر خیلی بد‏خط بود، شما لطفا خوش‏‌خط بخونید! مهم خبر این‌که "فرج نزدیک است!"

خط‌خطی اینجاست!


آرشیو وبلاگ
بهار 1387
تابستان 1387
پاییز 1387
زمستان 1387
بهار 1388
تابستان 1388
پاییز 1388
زمستان 1388
بهار 1389
تابستان 1389
پاییز 1389
زمستان 1389
بهار 1390
تابستان 1390
زمستان 1390
بهار 1391


لینک‌های روزانه
روزِ پشیمانی [38]
باور نداری از تنور خولی بپرس! [31]
روضه‌ای برای آن نور [19]
آزادی از نوع غربی‌ش! [21]
طعم انتظار در صفحات زندگی [32]
دعا و توسل عمومی جهت تعجیل ظهور حضرت [15]
ویژه‌نامه / چهل توشه برای راه [134]
شهید همت قهرمان من است [73]
مهجور [57]
پیامبری از خودتان [39]
ببخش سرباز... [63]
رفتم دویست تا دروغ گفتم و برگشتم! [67]
از بلاگ تا پلاک 5 [114]
تصاویر ماهواره‏ای [136]
حرمت‏شکنان عاشورا را شناسایی کنید. [344]
[آرشیو(32)]


لوگوی دوستان



لینک دوستان
گاه رهایی
دریای دل
رمز دشمن شناسی
تلخندک
شب گرد
میوه ممنوعه
بهارنارنج
نم نمک
رنگ آه
ذهن نوشت
من و چادرم
انتهای یک جاده
اسکالپل
نقـاش فقیـر
آقا مهدی
طعم عسل
مشترک مورد ‌نظر
هل اتی علی الانسان
آب یعنی ماهی
حتی بیشتر ...
تا او
صفحه بیست و یک
روضـه
امام خامنه‌ای
شهر حدیث
برای یار
ادواردو
اسلام دنیا را فتح خواهد کرد
عروة الوثقی


لوگوی وبلاگ





آمار  بازدید
بازدید کل :377087
بازدید امروز : 8
خروجی وبلاگ
 RSS 



یکی جواب سؤال من رو بده

چرا بعضی‌ها فکر می‌کنند مذهبی‌ها خوشحال نیستند و کافی‏‌شاپ نمی‌روند و ...؟
چرا فکر می‌کنند زندگی را برای خودشان کوفت کرده‌اند؟!
چرا فکر می‌کنند حلال خدا را  برای خودشان حرام کرده‌اند؟!!
چرا فکر می‌کنند از عشق و علاقه و لایک زدن مطلب‌های عاشقانه می‌ترسند یا خجالت می‌کشند یا ... ؟
باور کنید اصلا اینطور نیست.
لطفا باور کنید که آنها هم دل دارند، خوبش را هم دارند!
فقط گاهی لزومی نمی‌بینند هرچیزی که در دلشان هست را برای هرکسی رو بکنند.
باشه؟



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 10:43 عصر روز یکشنبه 88 آبان 17

شب میلاد امام مهربانی‏ها

همچین شبی؛
یکیشون کرب‌و‌بلاست.
اون یکی پیش امام رضا (علیه‌السلام).
اون هم رفته پاپوس حضرت معصومه (سلام الله علیها).
خدایا؛
"من" این‌جا چه‌کار می‌کنم؟! 

.: رضای خــــــدا در رضای رضــــاست
   رضا گر ز ما شد رضا، حق رضاست!



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 8:17 عصر روز پنج شنبه 88 آبان 7

ضد تبلیغ

"قدر قطره‌های آب را مثل لحظه‌های عمرتان بدانید!"
جمله‌ی روی یک بنر تبلیغاتی ‌بود.
ناخودآگاه خنده‌ام گرفت.
اگر قرار باشد به این حرف جناب شهرداری گوش کنم، باید تمام شیرهای آب خانه را تا آخر باز کنم؛
آن هم در تمام طول روز!
جناب شهرداری گویا نمی‌داند که همین یک جمله‌اش چقدر می‌تواند ضد تبلیغ باشد!



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 12:36 عصر روز سه شنبه 88 آبان 5

واجب زهرناک

کاش می‏‌فهمیدم که در حال حاضر؛
"درس خواندن" هم
برایـ‌م واجب شده.
مثل همان "امر به معروف و نهی از منکر"!
مشکل اصلی بابت پاییدن بیرون و از یاد بردن درون است.
گویا از یاد برده‌ام امر و نهی را.
دل مرده را با درس و کتاب باید زنده کرد این روزها.
عمل به وظیفه‌‌ی اصلی، مثل خوردن زهر است!
کاش پس کلّه‌ام بزند خدا.



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 5:4 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 23

تنهاترین تنها

فکر می‌کنی چقدر بتونی تنهایی رو تحمل کنی؟
این‌که هیچ کس دردت رو نفهمه.
این‌که کسی نباشه تا بتونی براش درد دلت رو بگی.
این‌که مثل علی علیه‌السلام چاه رو محرم‌تر بدونی.
این‏که همه مدام بهت بگن دوستت دارن و مدام توی عمل، حرفشون رو نقض کنن.
یک ساعت؟
یک روز؟
یک هفته؟
یک ماه؟
یک سال؟
به نظرت امام زمان علیه‌السلام هزار و اندی سال رو چطوری گذرونده‌اند؟
خیلی درد داره.
وای به حال کسی مثل من!



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 8:0 عصر روز سه شنبه 88 مهر 14

خوشا آن روزها

ده پانزده سال پیش، وقتی صدای خروس همسایه خواب ناز جمعه صبح‌ها را می‌ریخت به هم، دلم می‌خواست بروم و گردنش را فشار بدهم و خفه‌اش کنم!
اما امروز حسرت همان روزها را می‌خورم؛
وقتی که می‏‌بینم صدای دل‌خراش یک سگ، شب و روز را زهرمان کرده است.
وقتی می‌بینم زنی را که گویا با کمال افتخار، میمون لباس‌صورتی چندش‌آوری را بغل کرده و به صورتش نگاه می‌کند و بهـ‌ش لبخند می‌زند. انگار که بچه‏‌اش را بغل گرفته!
وقتی که به ‌وضوح می‌بینم نفوذ تهاجم فرهنگی را در خانه‌های ما به اصطلاح مسلمان‌ها.
وقتی می‌بینم من و امثال من، هنوز هم دست‌هایمان را روی هم گذاشته‌ایم و فقط نظاره‏‌گریم.



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 4:45 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9

آخرین لحظات

در میان خانواده‌اش افتاده؛
با چشم خود می‌بیند،
و با گوش می‌شنود.
با عقل درست می‌اندیشد که عمرش را چطور تباه کرده،
و روزگارش را چگونه سپری؟
به یاد ثروت‌هایی که جمع کرده می‌افتد.
همان ثروت‏هایی که در جمع‌آوری آنها چشم بر هم گذاشته؛
و از حلال و حرام و شبهه‌ناک گرد آورده.
تا آن‌که گوشش مانند زبانش از کار می‌افتد.
در میان خانواده‌اش افتاده.
نه می‌تواند سخن بگوید و نه با گوش بشنود.
پیوسته به صورت آنها نگاه می‌کند و حرکات زبانشان را می‌بیند اما؛
صدای کلمات آنان را نمی‌شنود.
مرگ تمام وجودش را فرا می‌گیرد.
چشمش نیز مانند گوشش از کار می‌افتد،
و روح از بدن او خارج می‌شود.
چون مرداری در بین خانواده‌ی خویش بر زمین می‌ماند که از نشستن در کنار او وحشت دارند!
سپس او را به سوی منزلگاهش در درون زمین می‌برند،
و به دست عملش می‌سپارند،
و برای همیشه از دیدارش چشم می‌پوشند... .

.: نهج‏‌البلاغه - بخش‌هایی از خطبه‏‌ی صد و نهـ‌م.

قشنگ‌تر از این نمی‌شد آن لحظات را توصیف کرد.
حتما باید علی‌‏ای باشد برای آگاهی دادن به ما جاهلان.



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 3:15 عصر روز یکشنبه 88 مهر 5

شب صعود قرآن

و الله الله فی الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم فی سبیل الله.
لا تترکوا الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر فیولی علیکم أشرارکم، ثم تدعون فلا یستجاب لکم.

خدا را! خدا را! درباره‌ی جهاد با اموال و جان‌ها و زبان‌های خویش در راه خدا.
امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که بدهای شما برتان مسلط می‌شوند. آن‌گاه هرچه خدا را بخوانید جواب ندهد! *

فقط چند سال بعد؛
در چنین روزی،
قرآن نازل‌شده،
دوباره به آسمان‌ها بالا رفت.
این‌بار؛
"قرآن ناطق".‌

* نهج‌البلاغه - نامه 47 - از آخرین کلام‏های خورشید



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 10:39 عصر روز پنج شنبه 88 شهریور 19

همه چیز در شب قدر

- می‌خواهم به تو نزدیک شوم.‌‌
- «قُرْبی لِمَن اسْتَیْقَظ لیلةَ القَدر»
-
رحمتت را می‌خواهم.
- «رَحمتی لِمَنْ رَحِمَ الْمساکینَ لیلةَ القَدر»
- عبور از صراط ؛
- اگر می‌خواهی از پل صراط بگذری، «تَصدّقَ بِصدقة فی اللّیلةِ القَدر».
- بهشت ؛
- «لِمَنْ سبَّحَ تَسبیحَةً فی لیلةِ القَدر»
- نجات از دوزخ ؛
- «لِمَن اسْتَغفرَ فی لیلَةِ القَدر»
- رضای تو ؛
- رضای من این است که شب قدر نماز بخوانی.

همه چیز است و شب قدر.
کوتاهی خودمان را گردن خدا نیندازیم!

.: مناجات موسای نبی علیه‌السلام با معبود.
.: بحار الانوار، جلد نود و پنجـ‌م، صفحه‌ی صد و چهل و پنجـ‌م.
.: این روزها بیابان هم تشنه‌ی باران است!



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 6:15 عصر روز سه شنبه 88 شهریور 17

خدا فقط در رمضان

دیروز حدیثی خواندم در وصف مردمان آخرالزمان:
"لا یعبدون الله الّا فی شهر رمضان".
به‏ نظرم منظورش این دوره و مخاطبانش هم ما باشیم!
هرچند که خیلی‏‌هامان از همین ماه هم، جز گرسنگی و تشنگی چیزی بیرون نمی‏‌بریم!



نویسنده » خط‌خطی » ساعت 7:15 صبح روز یکشنبه 88 شهریور 15

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
کلیه‌ی حقوق متعلق به وبلاگ صفحات خط‌خطی می‌باشد.