پیش به سوی قم یا پیش به سوی قوم؟!
قرنهاست که شهر مقدس قم پذیرای طلاب علوم دینی از سراسر کشور و در سالهای اخیر هم، از سایر کشورهای دنیا است و فضای خوب و راحتی برای زندگی این قشر جامعه ایجاد کردهاست. خیلی از مراکز دینی و پژوهشی هم در این شهر مقدس واقع شدهاند.
طلبه ای که امکان رفتن به قم برایش فراهم باشد و بخواهد بهصورت عمیق در دروس خود پیشرفت کند، مسلما فم را برای درس خواندن انتخاب میکند.
تا اینجای کار نهتنها مشکلی نیست، خوب هم هست.
اما مشکل از زمانی آغاز میشود که طلبهای، از دروس اصلی تا حدودی فراغت یافته و میتواند در کنار درس، به کارها و فعالیتهای دیگری مثل تدریس، تبلیغ و ... هم بپردازد؛ در اینحال ماندن چنینشخصی در قم؛
+ شهرستانها را از حضور فضلای بومی محروم میکند.
+ امور جنبی حوزهها درشهرهای مختلف همچون امامجماعت مساجد و ... با رکود روبرو میگردد.
+ فرصت تدریس برای سطوح مقدماتی، از طلاب سطوح عالی گرفته میشود.
+ مهمتر از همه اینکه گاهی آنقدر حضور روحانیون در شهرها کمرنگ میشود که دیدن یک طلبه در پارک، فروشگاه و ... علامتهای تعجب را در اذهان ایجاد میکند.
+ و البته مشکلات دیگر، که خود طلاب بهتر از هر کس دیگری از آنها آگاهند.
و این در حالی است که از اصلیترین وظایف روحانیون، ابلاغ صحیح دین در رابطه متقابل و صمیمی با مردم (لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم)، اصلاح طلبی در زمین (فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیه ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم)، عینیت بخشیدن به دین و اجراء احکام دینی است.
به نظر شما کدامیک از این وظایف با ماندن در قم عملی میشوند؟ چرا در این شرایط که جامعه بهشدت به حضور طلاب و روحانیون نیازمند است، باز هم این قشر روز به روز به سمت قم روانه میشوند و گویا برای همیشه، راه برگشت به شهر و دیار خود را گم میکنند؟!