کودکی که هرگز، روی بابا را ندیده،
و جز شنیدهها، نشانی از او ندارد،
دل میسپارد به عشق او
که شبیهتر است به بابا.
که وقتی میبیندش، یاد بابا بیفتد.
و تا همیشه تلاشش این است که به بابا برسد.
و روزی در آغوش پرعطوفت او قرار بگیرد.
کاش زود بزرگ شویم...
خورشید در حال طلوع را
با "شادمانی" نظارهگر باشیم؟
حضرت علی علیهالسلام: هرگاه خداوند بخواهد آل محمد صلیاللهعلیهماجمعین را چیره گرداند، جنگ را از ماه صفر تا ماه صفر پیش میآورد، و این در آستانهی خروج مهدی علیهالسلام است؛ إذا أراد الله أن یظهر آل محمد بدأ الحرب من صفر إلى صفر و ذلک أوان خروج المهدی ع (الصراط المستقیم : جلد دوم / باب یازدهم / فصل یازدهم / صفحهی دویستوپنجاهوهشت)
جعفر؛
برادر امام حسن علیهالسلام و عموی حضرت صاحب عجلاللهتعالیفرجه،
کذّاب نیست.
توّاب است! *
اگر ملاک حال فعلی افراد است،
همهاش در بدیها نیست.
خوبیها را هم میتوان دید.
فقط کمی،
چشمها را باید شست...
* از "نفس مطمئنه" - صفحهی شصتوهشتـم.
خبر شهادت امام عسکری علیهالسلام که رسید، راه افتاد طرف سامراء، دنبال امام دوازدهم.
از همان دم دروازهی شهر شروع کرد.
سراغش را میگرفت.
هرکس چیزی میگفت.
یکی گفت: "جعفر بن علی امام است."
یکی دیگر هم گفت: "غایب شده."
بالاخره یکی نشانی خانهی امام حسن علیهالسلام را داد.
رسید پشت در.
دستش را بالا برد تا در بزند.
کسی صدایش زد.
دور و برش را نگاه کرد؛ کسی نبود.
دوباره صدا زد.
داشت میترسید کمکم.
پرسید: "کی هستی؟"
شنید: "به مردم مصر بگو مگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را دیده بودید که به او ایمان آوردید؟"
از همان راهی که آمده بود، برگشت.
.: سالروز آغاز امامت حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف مبارک.
آن انقلاب
که خمینـی کبیر برپا کرد،
بیشک
راه را هموار کرد
برای آمدن تــو.
اکنون سالهاست
در انتظارت
چشمهامان به راه است...
امام صادق علیهالسلام زیاد از مهـدی برایمان میگفت.
از فرج و گشایش آخرالزمان.
دلم میخواست وقت دقیقش را بدانم.
طاقت نیاوردم و از امام سؤال کردم؛
"پس کی فرج میرسد؟ اینکه خیلی طولانی شد!؟"
- مهزم! هرکس برای فرج وقت تعیین کند، دروغـگو است و هرکس عجله کند هلاک میشود.
فقط کسانی که مطیع و تسلیم اوامر ما باشند نجات پیدا میکنند و به ما ملحق میشوند.
وقتی مهزم بگوید "طولانی شد"، من و تو چه باید بگوییم؟!
وقتی مهزم طاقتش تمام شود، من و تو باید چطور شویم؟!
واقعا چهقدر آمادهایم؟
.: منبع؛ اینجا.
فکر میکنی چقدر بتونی تنهایی رو تحمل کنی؟
اینکه هیچ کس دردت رو نفهمه.
اینکه کسی نباشه تا بتونی براش درد دلت رو بگی.
اینکه مثل علی علیهالسلام چاه رو محرمتر بدونی.
اینکه همه مدام بهت بگن دوستت دارن و مدام توی عمل، حرفشون رو نقض کنن.
یک ساعت؟
یک روز؟
یک هفته؟
یک ماه؟
یک سال؟
به نظرت امام زمان علیهالسلام هزار و اندی سال رو چطوری گذروندهاند؟
خیلی درد داره.
وای به حال کسی مثل من!
کلیهی حقوق متعلق به وبلاگ صفحات خطخطی میباشد. |