مسأله شاید از آنجا شروعشد که فقط منادی صلحش خواندیم!
اینقدر نگفتیم از جهاد و از دفاع و از مقاومتاش، که از یادمان رفتند.
مهجورش گذاشتیم.
کاری کردیم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم شکایتمان را پیش خدایش برد؛
یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذوا هذَا الْقُرآنَ مَهجُورا *
و الّا خورشید که خاموش نمیشود.
باد دهانی، کاری از دستش ساختهنیست جز فزونی نور.
* پروردگارا قوم من اینقرآن را رها کردند/ سورهی مبارکهی فرقان - آیهی سیام
نویسنده » خطخطی » ساعت 5:22 عصر روز دوشنبه 89 شهریور 22
مَثَلُ الّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَل الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً. *
بارها خوانده بودمش.
اما اینبار با کمی دقت؛
دیدم شاید چون منی را هم در بر بگیرد،
در آن شبها که
درس خواندنهایش میشود برای نمره!
* سوره مبارکه جمعه / آیه پنجم؛ مَثَل کسانى که مکلّف به عمل به تورات شدند و آنگاه آن را به کار نبستند، همچون مَثَلِ خرى است که کتابهایى را بر پشت میکشد!!!
نویسنده » خطخطی » ساعت 2:15 عصر روز پنج شنبه 88 دی 24
از آن پس، مدام گریه میکرد.
یکی گفت:
آقا جان، وقت آن نرسیده که گریه را رها کنید؟
و جواب شنید:
چه میگویی؟
یعقوب علیهالسلام یک یوسف بیشتر نداشت، و در فراق او "ابْیضَّتْ عَیناهُ مِنَ الْحُزِْن".*
و من با چشمان خود، هجده یوسف را دیدم که یکی پس از دیگری بر زمین افتادند!
* سوره مبارکه یوسف / آیه هشتاد و چهارم: دو چشمش از غم و اندوه سپید گشت.
نویسنده » خطخطی » ساعت 12:45 صبح روز دوشنبه 88 دی 7
و الله الله فی الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم فی سبیل الله.
لا تترکوا الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر فیولی علیکم أشرارکم، ثم تدعون فلا یستجاب لکم.
خدا را! خدا را! دربارهی جهاد با اموال و جانها و زبانهای خویش در راه خدا.
امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که بدهای شما برتان مسلط میشوند. آنگاه هرچه خدا را بخوانید جواب ندهد! *
فقط چند سال بعد؛
در چنین روزی،
قرآن نازلشده،
دوباره به آسمانها بالا رفت.
اینبار؛
"قرآن ناطق".
* نهجالبلاغه - نامه 47 - از آخرین کلامهای خورشید
نویسنده » خطخطی » ساعت 10:39 عصر روز پنج شنبه 88 شهریور 19