مهمانی تمام شد
مهمانی تمام شد.
ما ماندیم و یک دل، که آن را از غذاهای دلچسب و شیرین این مهمانی، برای لااقل یکسال پرکردهایم! انشاءالله.
البته هر کداممان "قدر" گنجایش دلهامان.
یادش بخیر؛
چه روز خوبی بود، آنروز که بیسحری مهمانت شدم. شاید دلت برایم سوخت و ...
چه شبی بود، آن شب که دلم برایت تنگ شدهبود و خودت به داد دلم رسیدی!
چه شیرینسفری بود. سفر از برون به درون.
چه هجران زیبایی. هجرت از فرود به فراز.
وقتی اوج گرفتم، تازه فهمیدم که در اوج، چه چیزها که میشود دید و من تا آنروز ندیدهبودم!
آن موقع بود که فهمیدم یکعمر، مدت کمی نبوده برای تنفس در سیاهیها!
مهمانی تمام شد.
اما؛
لطف و کرمت، تمامشدنی نیست.
و این منم که باید پاک شوم و اینهمه احسان را یکجا ببینم.
خداوند، بابت همهچیز ممنونتم.
.: عید فطــر آمد و ماه رمضان گشت تمام
ای خوش آن بنده که اندر رمضانست مدام