رمضان ماه عود است.
ماه برگشت به خانهات، به اصلت.
11 ماه رفتی و رفتی و رفتی.
این 1 ماه را برگرد.
ممکن است جای پاهایت در راه خانه کمرنگ شده باشد.
هرچند که؛
چه بخواهی و چه نخواهی، برت میگرداند
خدا.
اینقدر دوستت دارد که نگران است نکند راه خانهات را گم کرده باشی.
کمکت میکند که برگردی به خانه.
نازت را هم میکشد.
میگوید اگر برگردی هدیه داری.
خودم میشوم هدیهات.
خودم را میگذارم در دلت.
راه نمایت میشوم.
بعد از آن، هر کجا که خواستی برو.
اگر راه نما را روشن گذاشتی، هیچوقت راه خانه را گم نمیکنی.
تنها هم نمیشوی.
تا 11 ماه دیگر هرکجا که خواستی برو، فقط به همان شرط.
نویسنده » خطخطی » ساعت 12:37 صبح روز پنج شنبه 88 مرداد 29
امروز برای مدتی باران بارید.
به قول دوست عزیزی، خدا هم چندبار عکس بافلش ازمون گرفت!
بعد از باران، هوا خیلی تمیز شد.
خاکهای چندماه مانده روی زمین شستهشدند.
دوباره میتوانستی سبزی درختها را حس کنی.
آسمان هم غبارهاش ازبینرفت و صاف صاف شد.
انگار که تازه الآن داری میفهمی که ماه، چقدر نورانیست!
عجب قدرتی دارد باران.
چشمها هم وقتی بارانی شوند همینطورند.
وقتی دلت ابری شود، فقط باران میتواند غبارش را از بین ببرد.
وقتی هم که بارید،
تازه میفهمی هوای دلت چقدر ناپاک و آلوده بوده،
و زمین روحت چقدر گناهآلود!
وقتی که بارید،
تازه میفهمی خدا چهقدر بهت نزدیک بوده و تو چقدر از او دور!
نویسنده » خطخطی » ساعت 6:57 عصر روز جمعه 87 آبان 17