دمتون گرم
زينب، نهال غم، چه به ويرانه مي نشاند مي ريخت خاک و آب هم از ديده مي فشاندآن کوه استقامت و، آن معدن وقار در ماتم رقيه، دگر طاقتش نماندزينب که تا سحر، همه شب در قيام بود آن شب دگر، نماز شبش را نشسته خواند
اگه وقت داشتيد به وبلاگ منم سر بزنين
من كه نرفتم پابوسي بي بي ولي دستاي كوچولوشون هميشه رو سرم احساس مي كنم
التماس دعا