دموکراسی یعنی همین، آقای موسوی!
خیلی وقتها پیروز میدان شما نیستید و باید نتیجه را به رقیب واگذار کرد.
جواب دموکراسی و انتخاب مردم را با چوب و چماق و سنگ نمیدهند، آقای مدعی طرفداری از حقوق از دست رفته ملت!
این، به اصطلاح طرفداران شمایند که حق ما را خوردهاند، امنیتمان را سلب کردهاند، به نظر مردم احترام نمیگذارند.
این است آزادی مورد نظر شما؟! وای به حالتان.
اگر بگویید که در انتخابات تقلب شده که آبروی خودتان و 40 هزار نماینده پای صندوقهای رأیتان خواهد رفت! پس لطفا باور کنید که ملت، فقط آنهایی نیستند که شما میپسندید. چشمهایتان را باز کنید.
آقای موسوی، دیکتاتوری را برایتان معنا کنم؟ من که نه؛ ولی امام(ره) اینطور گفتهاند:
"دیکتاتورى همان است که نه به مجلس سر فرود مىآورد، نه به قوانین مجلس و نه به شوراى نگهبان و نه به تأیید شوراى نگهبان ... و همینطور به همه ارگانها. قانون معنایش این است که [همه] چیزها [را] به حسب قانون اسلامى، به حسب قانون کشورى که منطبق با قوانین اسلام است، همه را، وظیفهشان را قانون معین کرده. بعد از آنکه قانون وظیفه را معین کرد، هرکس بخواهد که برخلاف او عمل بکند، این یک دیکتاتورى است که حالا بهصورت مظلومانه پیش آمده است و بعد به صورت قاهرانه پیش خواهد آمد و بعد، این کشور را به تباهى خواهد کشید و این کشور وقتى به تباهى کشیدهشد و این مردم متفرق و مختلف با هم شدند، این، همان وظیفهاى که براى ابرقدرتها باید انجام بدهد این آدم انجام داده، ولو خودش نمىفهمد ..." -1-
شما بودید که به گفته دکتر! خاتمی، مردی اخلاقی خوانده شده بودید. اخلاق یعنی این؟ این کارها که جز بیاخلاقی معنای دیگری ندارند.
شما بودید که بارها خود را همراه امام(ره) در روزهای سخت زندگیِ مردم خواندید و همراهی با ایشان را بر سرمان کوبیدید. این است پیروی از خط ولایت فقیه و رهبری؟
شما که فقط چند ساعت بعد از دیدار با نایب امام(ره) به خیابان آمدید برای همراهی با ملت!!!
در مقابل سخنان امام خمینی(ره) هم اینگونه واکنش نشان میدادید؟
شما بودید که میخواستید اداره امور مردم را در دست بگیرید؟ با این مدل استناد به قضایا؟!
شما بودید که میخواستید آبروی از دست رفته ما! را در جهان، بخرید؟ حالا که همانها شما را به متانت دعوت میکنند. شما بگویید که چهکسی آبروی ملت را دارد میبرد؟
راستی؛
چشم شما روشن که آمریکا و انگلیس و صهیونیستها و ...، از آتشی که با سکوت و گاهی همراهیتان، برپا ساختهاید بهترین استفادهها را بردهاند و تنورش را شعلهور کردهاند و دل ملت را میسوزانند.
چشمتان روشن!
.: -1- صحیفه نور، جلد 14، صفحه 415 و 416
نویسنده » خطخطی » ساعت 5:26 عصر روز سه شنبه 88 خرداد 26
به احمدینژاد رأی میدهم، زیرا؛
+ نام و یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه را در گوش جهانیان طنینافکن کرد.
+ افکار و اندیشههای امام خمینی (ره) را که داشت فراموش میشد، دوباره زنده کرد.
+ رهبرم را میبینم که همواره مدافع اوست.
+ مرد عمل است نه شعار.
+ به منِ جوان ایرانی فهماند که اگر بخواهیم، میشود و میتوانیم.
+ آزادی از دست رفته سالهایم را به من بازگرداند.
+ در برابر قدرتهای استکباری بزدل نیست.
+ ساده و در میان مردم زندگی میکند، نه در کاخ و به دور از مردم.
+ کارهایش، بیباکی و شجاعتهای امام را یادآور است.
+ باعث اقتدار و سربلندی کشور عزیزم در جهان شدهاست.
+ خودش را نوکر و خدمتگزار مردم میداند نه سرپرست و همهکاره آنها.
+ ایران را به یکی از بزرگترین قدرتها در عرصه بینالملل بدل کرد.
+ روح امید را در قلب ملت زنده کرد.
+ آمریکا، انگلیس، صهیونیستها و برخی داخلیها میگویند هرکس جز احمدینژاد!
و در نهایت اینکه؛
دعوت از چند دوست:
رها - عاشقانهها - فتوبلاگ وصال
نویسنده » خطخطی » ساعت 10:0 عصر روز دوشنبه 88 خرداد 11
داشتم در اینترنت میتابیدم و اینطرف و آنطرف سرک میکشیدم که یکدفعه، آنتیویروس محترم آژیرش به صدا درآمد و از وجود یک ویروس باخبرمان کرد.
سریع رفتم سراغش و نابودش کردم تا به سیستم آسیبی نرساند.
همانموقع به ذهنم خطور کرد که ایکاش در دنیای واقعی هم هر وقت صدای آژیر خطر دلم در میآمد و من را از وجود ویروسی خانمانسوز مطلع میکرد، گوش کَرَم اینصدا را میشنید و سریع میرفتم و نابودش میکردم.
چهسود که اغلبوقتها ویروسهای درونی قابل شناسایی نیستند!
نویسنده » خطخطی » ساعت 12:44 عصر روز پنج شنبه 88 اردیبهشت 10
"ترمیدور" و به عبارت دیگر حرکت دوری انقلابها نظریهای است منسوب به "کربن برینتون".
طبق این نظریه تمامی انقلابها اجبارا باید سه مرحله حکومتی را بگذرانند.
در ابتدا حکومت میانهروها (مخالفان با انقلاب)، سپس تندروها (انقلابیون) و در نهایت هم ترمیدور (بازگشت دوباره میانهروها)!
ترمیدور با انقلاب فرانسه، انگلستان، روسیه و آمریکا کاملا منطبق است.
گویا در ایران هم تا مقطعی با انقلاب اسلامی قابل تطبیق بود.
مرحله اول، همزمان بود با دولت موقت و سپس دولت بنیصدر.
مرحله دوم، با دولت شهید رجایی و حضرت آیتالله خامنهای مصادف شد.
اما مرحله سوم که بعد از جنگ تحمیلی داشت شکل میگرفت، به یکباره و همزمان با رویکار آمدن احمدینژاد در تیرماه هشتاد و چهار، نقض شد و این نظریه به بنبست رسید.
و این یعنی پایان ترمیدور.
گویا ایرانی همیشه پایبند به اصول است نه پایبند به یکسری قوانین جامعهشناسی محض و بهزودی باز هم پایداری خود را بر این اصول نشان خواهد داد، انشاء الله.
نویسنده » خطخطی » ساعت 9:58 عصر روز شنبه 88 اردیبهشت 5
بعد از شنیدن صحبتهای مردم اصفهان ار تلویزیون درباره رسیدگی عالی نهاد ریاستجمهوری به نامههای دور قبل سفر استانی، امروز دیگر مطمئن شدم احمدینژاد بیرقیب است!
در عرض پنج ساعت حدود یازدههزار نامه باز کردیم که پر بودند از ابراز احساساتی که خالصانه و بیبدیل نثار رئیسجمهور شدهبودند.
مخصوصا بعضی از نامهها که جز تشکر چیز دیگری برای گفتن نداشتند.
واقعا لذتبخش بود.
نویسنده » خطخطی » ساعت 9:44 عصر روز یکشنبه 88 فروردین 23
"خانه دوست" کجاست؟ پیدا نیست.
کوچهباغ دلتنگی نمایان گشتهاست.
روحمان تاریک است.
جانمان سنگین است.
خانهمان رنگارنگ.
آسمان پر دود است.
"خانه دوست" چرا پیدا نیست؟
خوب میدانم من،
چون چراغ اینجا نیست!
نور باید؛
تا هویدا گردد "خانه دوست".
.: یا امام زمان، اولین جمعه سال آمد اما شما اینجا نبودید.
نکند جمعهی آخر هم بیاید و هنوز ...
نویسنده » خطخطی » ساعت 3:17 عصر روز جمعه 88 فروردین 7